میگوید تو بی‌تفاوتی. بعد از تعجب اولیه فکر میکنم که بله. مدت‌هاست کنترل کردن را رها کرده‌ام. نه تنها چیزهایی که غیرقابل کنترل است بلکه تمام چیزهایی که قابل کنترل است. منطق صفر و صدی من اینگونه کار میکند. عقیده بعضی‌وقت‌ها مزخرفی دارم که میگوید هر چیزی همان گونه که هست عالیست. حتی اگر قاتل جانم باشد. شاید از ناخواستی‌تر شدن هر چیزی میترسم. راستش را بخواهید در خلوت، زیاد به چیزهایی که میتوانست باشد و نیست فکر میکنم. من انقدر کنترل کردن را فراموش کرده‌ام که وقتی مریض با اه‌وناله و بهانه گیری کلافه‌ام کرده بود نمیداستم که راه نجات در دستان خودم است . من باید بگویم که این مقدار از بی‌تابی غیرمنطقی است و اگر تحمل ندارد میتواند برود. به همین سادگی مریض یک ساعت بعدی را خویشتن داری کرد و تمام باری که باید خودش تحمل میکرد روی دوش من نینداخت. نقطه عطف این چند سال سروکله زدن با مریض‌هایم بود. حس قدرتی که مدت‌ها تجربه نکرده بودم و فکر میکردم کاملا بی‌مصرف است. روش‌های کار و زندگی شاید بهم مرتبط نباشند اما میدانم باید کنترل کنم. الان منم و کنترل و چیزهایی که هنوز نمیدانم باید کنترل کنم. مانند بچه‌ای که تازه با وسیله‌ای اشنا شده‌ است. و جالب ان که کسی شاکی است چرا کنترل نمیکنی((:



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرورش بوقلمون گوشتی تهران مجله خبری فروشگاه خرید دانلود فایل هیئت الزهرا سلام الله علیها ❤lovir❤سایت عاشقانه لاویر تناسب اندام سند بلاست Newtech سادات ( اجتمائی ، فرهنگی ، مذهبی ) Rust-Legacy