دیالوگی کلیدی که در تمام سکانس‌های مهم زندگی‌ام به یاد می‌اورم ‌"خسته شدم" است. بعد از این دیالوگ من فیلم را رها میکنم و سراغ فیلم بعدی میروم. اصلا مهم نیست چه کاری یا چه کسی باشد من از اخرین ذره‌های انرژی‌ام برای گفتن ان جمله استفاده میکنم و صحنه را ترک میکنم. ممکن است کسی باشد و حرفم را بشنود یا اصلا کسی نباشد به هر حال جمله را به خودم میگویم و بعد مثل فارست گامپ وسط دویدن دست جمعی در یک بیابان همه را رها میکنم و میروم. همیشه سکانس محبوبم بوده است. تازگی‌ها خیلی بیشتر  و راحت‌تر این جمله را به زبان اورده‌ام چون بسیار از یافتن ایده‌آلم ناامیدم و به قول مهشید کائنات در پاچه‌ام کرده است هر چقدر هم صبر یا تلاش کنم وضعیت موجود قرار نیست ناگهان به یک پری خارق‌العاده تبدیل شود. وقت و انرژی‌ام را بیهوده هدر نمیدهم اما اتم هم با ان‌ها نمیشکافم. وقت و انرژی‌ام را برای خودم ذخیره میکنم یا توی هوا میپاشم. مال خودم است. اعصابم  هنگامی که با وقتم مثل میوه پلاسیده و گندیده‌ای رفتار میکنم بسیار ارامتر از زمانی است که ان را صرف میوه پلاسیده و گندیده‌ای میکنم.
از همه چی بسیار خسته‌ام. دانه دانه رشته‌هایی را که مرا به افراد وصل میکند با گفتن ناامیدانه این جمله قطع میکنم. بعد ان‌ها می‌ایند و میگویند چی شد؟ حرف بزن. مثل این که تمام ان نفس نفس زدن‌ها، دویدن‌ها، رنگ عوض کردن‌ها، غر زدن‌ها حرف قورت دادن‌ها و تمام دست و پا زدن‌های مرا برای  متصل ماندن ندیده‌اند. انگار از اول مرا را ندیده‌اند یا نمیدانند نرمال من این شکلی نیست. نمیدانم چی میدیدند. مهم هم نیست. من رفته‌ام و خوشحالم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی فروش فلزياب تصويري 09114535475 Melanie افراد فنی کار ارز دیجیتال | تحلیل ، بررسی و اخبار روز ارز دیجیتال نگاره ی یاس Keith